عشق من~p21~

*ویو ا.ت*
ماریا و کوک رفتن پارک منم موندم خونه که یهو گوشیم زنگ خورد ،مامانم بود .جواب دادم.
(مکالمه)
م.ت :سلام دخترم
ا.ت:سلام مامان خوبی
م.ت:شکر خدا ما هم خوبیم (😂😂😂😂)
ا.ت:چخبر
م.ت:سلامتی ، عه راستی مامان جان اگه امروز جایی نمیری ما و خواهرت بیایم خونتون
ا.ت:نه جایی نمیریم ، حتما بیاید .
م.ت:دستت درد نکنه ، کاری نداری مامان جان؟
ا.ت:نه ، خدافظ.
م.ت:خدافظ
*ویو ا.ت*
پاشدم کارای خونرو کردم ، گشنم شد برای همین به کوک زنگ زدم .
بیییییب بییییب بیییییب
ا.ت:الو
کوک:سلام عشقم
ا.ت:سلام عزیزم
ا.ت:کوک میشه برام موچی و کیمچی بخری ؟
کوک:باشه عشقم
ا.ت:خدافظ
کوک:بای
*ویو کوک*
رفتم برای ا.ت موچی و کیمچی خریدم و با ماریا رفتیم خونه
غذا هارو خوردیم بعد غذا هم موچی خوردیم که گوشی ا.ت زنگ خورد
دیدگاه ها (۵)

...............

عشق من~p22~

بچه ها عین عکس ماریا هست

عشق من ~p20~

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط